در سطح فلسطين، منطقه و در سطح بين المللي
بررسي زمينه هاي فرآيند صلح در خاورميانه
ما مسئله فلسطين را به عنوان يک متغير وابسته مي بينيم و محيط آن را به عنوان متغير مستقل در نظر مي گيريم. منظور از محيط، محيط بين المللي و محيط منطقه اي يا دنياي عرب است.
نويسنده: دکتر حميد احمدي (1)
در سطح فلسطين، منطقه و در سطح بين المللي
ما مسئله فلسطين را به عنوان يک متغير وابسته مي بينيم و محيط آن را به عنوان متغير مستقل در نظر مي گيريم. منظور از محيط، محيط بين المللي و محيط منطقه اي يا دنياي عرب است.چگونگي تأثير تحوّلات در محيط فلسطين، عرصه بين المللي و عربي تحوّلات در درون حوزه فلسطين در سه سطح بررسي مي شود:
1-سطح تحليل نظام بين المللي
2- سطح تحليل منطقه اي
3- سطح تحليل درون فلسطيني.
چرا صلح اُسلو در سال 1993 مطرح شد؟ اين صلح يک شبه بوجود نيامد و اين تمايل چيزي نبود که ناگهان ايجاد شده باشد، بلکه محصول فرآيندي طولاني است.
جنبش مقاومت فلسطين پس از پايه گذاري، ابتدا در بستري منطقه اي ـ جهاني آغاز بکار کرد و حاميان اين جنبش در دو بستر ياد شده مشخص بودند.
دولت اسراييل نيز پس از تشکيل، از حمايت حاميان قدرتمند بين المللي برخوردار بود. حاميان اسراييل از ابتدا تا امروز به پيمان هاي حمايت پايبند بوده اند در حالي که حاميان فلسطين، طولي نکشيد که تغيير موضع دادند و تاريخ شاهد تزلزل موضع گيري حاميان فلسطين در قبال مسئله مقاومت فلسطين بوده است، تا جايي که برخي از اين حاميان تن به صلح دادند. همين گرايش به صلح در سطح نظام بين المللي و منطقه اي نيز وجود داشته که بر مقاومت فلسطين نيز تأثير گذارده است.
موضع حمايتي شوروي و چين از فلسطين:
در ميان قدرت هاي بزرگ تنها شوروي و چين از جنبش مقاومت فلسطين حمايت کردند. در ابتدا چين بيش از هر کشور ديگري از فلسطين حمايت مي کرد زيرا ادوات جنگي و سلاح فلسطينيان را تا دهه ي هفتاد چين تأمين مي کرد و آموزش هاي نظامي را نيز چين به آنان مي داد. اوّلين سفر خارجي که رهبران فلسطين داشتند به چين بود. بعد از اين سفر، چين تأمين اسلحه ي مقاومت فلسطين را به عهده گرفت. در ضمن چين هم در رأي گيري سازمان ملل به قطعنامه تقسيم، رأي ممتنع داد، در حالي که شوروي رأي مثبت داد و تقسيم فلسطين را پذيرفت و دوّمين کشوري بود که اسراييل را بعد از امريکا به رسميت شناخت. اما چين تا دهه ي اول هفتاد به حمايت جدّي از فلسطيني ها ادامه داد. از سال 1973 به بعد که مائو تئوري سه جهان را مطرح کرد، چيني ها تصميم گرفتند که کم کم حمايت از جنبش هاي آزادي بخش در جهان را رها سازند و سعي کنند براي خود در نظام بين المللي جايي باز کنند و به توسعه برسند. به اين ترتيب در سال 1973 و 1974 حمايت چين از جنبش هاي آزادي بخش و به تبع آن مقاومت فلسطين کاهش يافت.اتحاد جماهير شوروي سابق از نظر سياسي حامي فلسطيني ها بود و از نظر مالي هم کمک هايي به اين جنبش مي کرد امّا در نهايت هيچ گاه خواسته فلسطيني ها را که جايگزين کردن يک دولت فلسطيني به جاي دولت اسراييلي بود، نپذيرفت. خواسته ي اتّحاد جماهير شوروي جستجو براي يافتن راه حلّ عادلانه که صلح ميان کشور اسراييل و فلسطين را تضمين کند، بود.
موضع شوروي که قطع نامه هاي 242 و 338 سازمان ملل را پذيرفت، در قبال مسئله فلسطين اين است که اين مشکل با راه حلّ نظامي حلّ نخواهد شد و راهي که فلسطيني ها پيش گرفته اند، بيراهه است. اين موضع گيري به خوبي در سخنان يکي از مقامات وزارت خارجه شوروي سابق نمايان است. اين مقام بلندپايه در سخنراني سال 1973 بيروت اشاره کرد که:
« مسئله فلسطين دو راه بيشتر ندارد، يکي جنگ و ديگري صلح. فلسطيني ها و جهان عرب نمي توانند از طريق جنگ بر اسراييل پيروز شوند مگر اينکه شوروي از آنها حمايت کند و شوروي هم موافق با جنگ نيست، زيرا عامل بروز جنگ هسته اي ميان دو ابرقدرت خواهد شد و صلح جهاني را به خطر خواهد انداخت » .
او به طور ضمني توصيه کرد که بهترين راه حلّ براي فلسطيني ها، راه حل صلح است، آن هم يک صلح عادلانه.
از سال 1975 شوروي عملاً در اين مسير حرکت کرد. اين کشور يکي از مبتکران برنامه هاي کنفرانس ژنو است. شوروي سابق در سال 1976 خواستار نشستي ميان امريکا، شوروي، اسراييل و فلسطين شد تا براي رسيدن به صلح، دست به تلاش تازه اي بزنند. شوروي مي خواست فلسطيني ها را متقاعد کند که از راه صلح راحت تر مي توان موفق به حلّ مسئله فلسطين شد. مخالفت شوروي با قرارداد کمپ ديويد قبل از اينکه يک موضع گيري انقلابي باشد، يک موضع گيري سياسي بود. شوروي مي خواست شخصاً در روند صلح نقش داشته باشد و مايل نبود امريکا و مصر به تنهايي ابتکار عمل را به دست گيرند. از زماني که گورباچف روي کار آمد - اوايل دهه هشتاد - عملاً مسئله فلسطين را رها کرد و بر فرآيند صلح اصرار ورزيد. گورباچف در اواخر دهه ي هشتاد اجازه داد که سيل عظيمي از يهوديان از روسيه به فلسطين مهاجرت کنند بطوري که فلسطيني ها ديگر از شوروي قطع اميد کردند و شوروي عملاً از فهرست حاميان فلسطين خارج شد. شوروي يکي از کشورهايي بود که از کنفرانس مادريد در 1991 به بعد روي صلح تأکيد مي کرد و مي گفت که فلسطيني ها بايد با اسراييل صلح کنند.
به اين ترتيب در عرصه ي بين المللي چين و شوروي - بزرگترين حاميان فلسطين و دنياي عرب و انقلابيون عرب - کنار رفتند و امّا در جناح اسراييل ايالات متّحده امريکا و اروپا ( در حدّ کمتر ) دژ مستحکم حمايتي اسراييل شدند و در هر حادثه اي از اسراييل حمايت کردند و عرب ها بدون حامي ماندند. در سال 1973 در جنگ رمضان که ابتدا به پيروزي عرب ها منجر شد، سوريه و مصر پيروزي هاي بسياري به دست آوردند امّا در مرحله ي دوّم جنگ، امريکا آنقدر از اسراييل حمايت کرد و شوروي آنقدر موضع بي تفاوت و منفعل گرفت که سرنوشت جنگ به نفع اسراييل تغيير يافت و عرب ها شکست خوردند.
تحليل منطقه اي:
فاجعه ي فلسطين اگر چه در سطح منطقه، عرب ها را به طور نسبي به پشتيباني واداشت امّا حمايت از فلسطين رفته رفته به گرايش به سمت صلح تبديل شد.اين تغيير موضع بر مقاومت فلسطين تأثير گذارد. يکي از بزرگترين حاميان فلسطين در دنياي عرب، مصر بود. مصر در زمان جمال عبدالناصر و بويژه در اواخر دوران ناصر در 1968 بعد از جنگ شش روزه که ناصر تقريباً نااميد شده بود، به حلّ سياسي مشکلات منطقه گرايش پيدا کرد. پذيرش طرح " راجرز " در سال 1969 از جمله آثار اين گرايش ها بود که منجر به اعتراض برخي از فلسطيني ها شد. در زمان سادات هم ـ از 1974 - همزمان با طرح هاي کسينجر پذيرش راه حلّ هاي سياسي مشاهده مي شود. پس از پذيرش طرح از سوي سادات و سفر او به اسراييل و بيت المقدّس، مصر نيز از جرگه ي حاميان فلسطين خارج شد.
مسئله اساسي اين است که از لحاظ استراتژيک هر جنگ انقلابي و چريکي، بيش از هر چيز به سرزمين « تري توري » (2) نيازمند است تا بتواند از آنجا عمليات مسلحانه عليه دشمن را، هدايت کند.
طبيعي است که فلسطين نيز به تري توري نيازمند بود. اگر به هدايت جنگ هاي چريکي در فلسطين توجّه کنيم، متوجّه مي شويم که از زماني که پايگاه فلسطيني ها در سرزمين خودشان بود تا جنگ 1967، مقاومت ها از کرانه باختري صورت مي گرفت. عملياتي که در ژانويه 1965 شروع شد پايگاه عمليات چريک ها، در کرانه باختري بود و تا سال 1967 ادامه داشت. وقتي در سال 1967 کرانه باختري اشغال و نيمه ديگر آن به اردن تحويل داده شد، عرصه ي عمليات چريکي به اردن انتقال يافت و تا سال 1970 وضع به همين منوال ادامه داشت. امّا دولت اردن از همان ابتدا در برابر فلسطيني ها موضع گيري مي کرد و به انحا مختلف اجازه نمي داد که جنبش مقاومت، عمليات چريکي را از داخل سرزمين اردن بر عليه اسراييل هدايت کند. تا سال 1970 که اين اختلافات به بروز فجايع بي شماري منجر شد و جنگ هاي سپتامبر سياه و رويارويي ارتش اردن در برابر فلسطيني ها پيش آمد و طي اين جنگ ها عدّه زيادي کشته و در نهايت فلسطيني ها ناچار شدند از اردن خارج شوند و به لبنان بروند. از آن به بعد عرصه ي نبرد مسلحانه ي فلسطيني ها به لبنان منتقل شد آن هم بيشتر در جنوب لبنان که شيعيان آن منطقه از فلسطيني ها استقبال کردند و آنها توانستند به مبارزه ي خود ادامه دهند. بعضي از مسائل در اين منطقه از جمله اختلافات عقيدتي و حملات استراتژيک اسراييل بر عليه شيعيان لبنان، باعث شد که اسراييل بتواند کاري کند که شيعيان در برابر جنبش مقاومت بايستند. اگر چه اسراييل به طور کامل در اين توطئه موفّق نشد امّا توانست تا حدّي اهداف خود را پيش ببرد.
فلسطيني ها در لبنان با مشکلات بسياري درگير بودند. دولت لبنان هميشه در برابر مبارزه مسلحانه فلسطيني ها بر عليه اسراييل واکنش نشان مي داد و در مقابل جنبش مقاومت، مي ايستاد بطوري که فلسطيني ها در سال 1969 ناچار شدند با وساطت جمال عبدالناصر، قرارداد قاهره را امضا کنند. بر اساس اين قرارداد، دولت لبنان به فلسطيني ها اجازه داد تا نبرد مسلّحانه را از جنوب لبنان، اداره کنند. در سال 1982 اسراييل به جنوب لبنان حمله کرد و به پاکسازي منطقه از فلسطيني ها پرداخت و فلسطيني ها را به سمت بيروت راند. جنگ 1982 اسراييل يکي از مهمّ ترين جنگ هاي اسراييل است و يکي از فجايع و تراژدي هاي بزرگ در صحنه ي انقلاب فلسطين محسوب مي شود. در اين جنگ هيچ کس کنار فلسطيني ها قرار نگرفت. فلسطيني ها محسوب مي شود. در اين جنگ هيچ کس کنار فلسطيني ها قرار نگرفت. فلسطيني ها و شيعيان جنوب لبنان و لبناني ها در اين جنگ تنها ماندند. برخي از جناح هاي سياسي لبنان تنها هفتاد روز توانستند در برابر اسراييل مبارزه کنند. بيروت هفتاد روز در محاصره بود و روزانه صدها بار بمباران مي شد. حتّي يک گلوله از سوي کشورهاي عربي به اسراييل شليک نشد. با فشارهاي اسراييل عرصه آنقدر بر لبناني ها تنگ شد تا به فلسطينيان فشار آوردند که لبنان را ترک کنند.
در اين نبرد انسانهاي بي گناه بسياري کشته شدند، امريکا هم فشار آورد و در قرارداد فيليپ حبيب در سال 1983، کاري کرد که فلسطيني ها از بيروت خارج شدند و بعد هم به دليل مشکلات داخلي، درگيري هاي داخلي فلسطيني ها شروع شد. فلسطيني ها ناچار شدند از بيروت و از درّه بقاع به سمت طرابلس عقب نشيني کنند. در آنجا هم با فشار نظامي نيروهاي عربي از لبنان اخراج شدند. بنابراين جنبش مقاومت فلسطين عرصه ي لبنان را هم از دست داد. اين مرحله آغاز گرايش جدّي فلسطيني ها به سمت صلح بود. فلسطيني ها به قاهره رفتند و با « حسني مبارک » ملاقات و در 1985 با اردن صلح کردند. بنابراين عرصه ي نبرد مسلحانه از دست فلسطيني ها گرفته شد. ديگر اردن و مصر و لبنان و سوريه عرصه نبرد مسلحانه نبودند. فلسطيني ها اجازه نداشتند عليه اسراييل از سوريه عمليات حمله اي را ترتيب دهند. جبهه مقاومت فلسطين دچار استيصال شده بود. مسئله ي ي مهمّ ديگر اينکه دنياي عرب، به استثناي چند کشور، قبل از اينکه بخواهد بطور جدّي به مقاومت فلسطين کمک کند، سعي مي کرد خود گروه هاي چريکي را در فلسطين ايجاد کند و خودش باني و قيّم انقلاب فلسطين شود. مثلاً عراق که طرح جبهه تحرير عربي را ريخت، قبل از اينکه اين جبهه عليه اسراييل بجنگد با خود فلسطيني ها مي جنگيد. عراق « ابونزال » را حمايت کرد و به ترور رهبران فلسطيني پرداخت.
کشورهاي ديگر عربي هم کم و بيش به اين ابتکار دست زدند. هر کشوري گروه خاص خود را تشکّل مي داد و از آن گروه حمايت مي کرد. اين تشکّل هاي داخلي عامل تفرقه در درون فلسطيني ها شد. براي مثال گروه چريکي الصاعقه در سوريه، حمايت ليبي از جناح ابونزال، که همه اين مسائل بحران را در منطقه تشديد مي کرد، باعث بهم ريختگي مقاومت و فلج کردن آن شد.
در اواسط دهه هشتاد مصر به صلح گرايش يافت و اردن هم که از همان بدو بنيانگذاري اسراييل مشغول مغازله با رژيم اسراييل بود، در دهه هشتاد طرفدار صلح شد و عربستان سعودي که از نظر مالي از فلسطيني ها حمايت مي کرد، بعد از طرحي که " فهد " ارائه کرد روي صلح تأکيد ورزيد. مراکش هم به همان راه پيوست. در دنياي عرب کشورهايي چون سوريه و ليبي ماندند که قدرتي نداشتند تا کاري از پيش ببرند.
تأثير کشورها و عملکرد بين المللي در عرصه ي داخلي فلسطين:
جنگ مسلحانه تا دهه هفتاد ادامه داشت. پس از گرايش به صلح مصر و شوروي، جنبش مقاومت در سال 1974 در بيروت برنامه اي ده ماده اي را ارائه داد که اين برنامه نمونه آشکاري از تأثيرگذاري محيط بين المللي و محيط منطقه اي بر عرصه فلسطيني بود. در مادّه پانزدهم اين برنامه آمده است که در برنامه هاي منشور ملّي فلسطين که خواستار آزادي همه فلسطين بود، تجديد نظر شود. همچنين در برنامه ده مادّه اي فلسطيني ها ثبت است که " ما در هر منطقه اي از سرزمين اشغالي که آزاد بشود، دولت ايجاد مي کنيم " . بر اساس همين ماده فلسطيني ها خود را براي صلح آماده کردند و توجيه شان اين بود که حتي اگر سرزميني آزاد نشده باشد و از راه سازش و مصالحه بدست آمده باشد مي توان در آن دولت تشکيل داد.در دهه هفتاد پس از طرفداري چين، شوروي، مصر از صلح و به بن بست رسيدن جبهه ي سوريه، فلسطيني ها ناگزير ترجيح دادند که برنامه هاي خود را تعديل کنند.
پس از سفر سادات به بيت المقدّس - 1977 - و قرارداد کمپ ديويد، فشارهاي محيط منطقه اي و بين المللي، فلسطيني ها را وادار به تعديل در مواضع کرد. پس از جنگ 1982 و درگيريهاي داخلي 1983 بين جناح هاي مختلف فلسطيني و گرايش گورباچف به سمت صلح، فلسطيني ها در شانزدهمين اجلاس شوراي ملّي فلسطين - الجزاير 1988 - جمع شدند و يک دولت فلسطيني تأسيس کردند و به دنيا و اسراييل چراغ سبز نشان دادند تا بگويند که حاضرند اسراييل را به رسميّت بشناسند. بعد از مدّت کوتاهي ياسر عرفات به ژنو رفت و در کنفرانس ژنو، اسراييل را رسماً به عنوان يک کشور پذيرفت. کنفرانس هاي مادريد هم در دهه 90 اين تأثير را جدّي تر کرد. در عرصه ي فلسطيني، ظهور جنبش مقاومت اسلامي، جهاد و حماس که در واقع بعد از ضعف ناسيوناليزم عربي و فلسطيني، رشد کرده بودند سعي داشتند عرصه را از جنبش مقاومت ملّي بگيرند، هر چند که هنوز موفّق نشده بودند امّا احساس مي کردند که با گذشت زمان عامل اسلامي در سازمان آزادي بخش فلسطين قويتر خواهد شد. مسئله ديگر، انزواي فلسطيني ها بود، سازمان آزادي بخش فلسطين بعد از حمله عراق به کويت و حمايت آنها از عراق موجبات انزواي شديد فلسطيني ها را فراهم آورد. بعد از جنگ عراق و کويت، فلسطيني ها احساس کردند که در واقع عنصر قابل توجّهي در محيط بين المللي و عربي نيستند. رهبران فلسطيني از جمله عرفات با توجّه به رشد جنبش اسلامي از يک سو و انزواي شديد خودشان در ميان دنياي عرب و بحراني که دامنگيرشان شده بود از سوي ديگر، تصميم به برقراري مذاکرات محرمانه با اسراييلي ها که با وساطت سوئدي ها انجام مي شد، گرفتند. نتيجه ي اين مذاکرات در قرارداد اُسلو مشاهده مي شود. قرارداد اُسلو که نتيجه تأثيرگذاري محيط بين المللي و محيط عربي بر مقاومت فلسطين بود، حادثه اي نبود که ناگهاني اتفاق افتاده باشد. تمام دنيا به صلح گرايش داشت. عرصه ي بين المللي، عربي و فلسطيني نيز دچار بحران بود. عرفات با اين ابتکار مي خواست در واقع خودش را مطرح کند و نشان دهد که هنوز ابتکار عمل را در دست دارد و در عرصه ي فلسطين در نهايت اين اوست که حرف اساسي را مي زند.
پينوشتها:
1-عضو هيأت علمي دانشگاه تهران و مرکز مطالعات استراتژيک خاورميانه.
2- Territory
حبيبي، نجفقلي؛ (1379)، مجموعه مقالات سمينار روند اشغال فلسطين، تهران: انتشارات دانشگاه علامه طباطبايي، چاپ اول
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}